قرآن با چهارده روایت
دکتر نصرت الله فروهر
مقاله حاضر از منظری تخصصی به بحث درباره روایت های چهارده گانه قرآن می پردازد و به این مناسبت، مسایل و مباحث قرآن شناسانه بسیاری را پیش می کشد. از جمله بحث درباره "احرف سبعه" و نظریات مختلف راجع به آن، "قرآئات عشره" و همچنین شرح تفاوت ها و شباهت های روایت های چهارده گانه قرآن و راویان آنها، در این مقاله مورد پژوهش قرار گرفته است.
در میان احادیثی که از طرق مختلف روایت شده اند، روایت هایی وجود دارد که به روشنی بیان می دارند کتاب قرآن بر مبنای هفت حرف نازل شده است. تمامی کتاب هایی که در مورد علوم قرآنی به رشته تحریر درآمده نیز این مطلب را تایید کرده و درباره آن مطالبی ارزنده و قابل توجه آورده اند. باتوجه به دیدگاه پژوهندگان در قرآن و استناد به منابع آن، پژوهش ها می تواند در بررسی های این کتاب آسمانی کارساز باشد. از همین جهت این مقاله فراهم آمد تا در این راه، مطالبی را از نظر خوانندگان گرامی بگذارند.
برای پی بردن به اختلاف قرائت قرآن، باید دو دوره و زمان را مد نظر قرار داد:
1- دوران و زمان پیامبر (ص)، از آغاز وحی تا جمع آوری قرآن یا "مصحف امام" در زمان عثمان در حدود چهل سال (از بعثت تا سال بیست و هشتم هجری)؛
2- دوران دوم، از زمان تدوین "مصحف امام" تا زمان تدوین قرائت های عشره (دهگانه) یا سبعه (هفتگانه) ؛ که فاصله ای حدود دویست سال ـ 28 _ 224(سال وفات"ابوالقاسم عبیدبن سلام"، نخستین تدوین کننده قرائت ها) را در بر می گیرد.
برای روشن شدن موضوع، نخست باید به قرائتها و طبقه بندی آن در دوران دوم پرداخت؛ و در لابلای آن نیز به دوران اول اشاره کرد. به نظر پژوهندگان، باتوجه به قرائتهای تدوین شده و قانونی در قرن سوم (خواه هفتگانه یا دهگانه ...) اختلاف در قرائت قرآن به شرح زیر بوده است:
1ـ اختلاف در اعجام (نقطه گذاری واژه ها)؛ مانند "لایقبل منها شفاعة" که اختلاف در حرف مضارعة "تاء" و "یاء" بوده است، یا "اثم کبیر" به صورت "اثم کثیر" و "فتبینوا" به شکل "فتثبتوا"...
2ـ اختلاف در اعراب ( حرکت حرف ها)؛ مانند: "قولوا للناس حسنا" که برخی با ضمه اول و فتح ثانی، و عده ای به فتح اول و ثانی (حسنا) می خواندند.
3ـ اختلاف در حذف یک حرف از واژه؛ مانند: حذف الف از"مالک یوم الدین" که به صورت "ملک یوم الدین" درآید، یا "اذواعدنا" با حذف الف که "اذوعدنا" خوانده شود...
4ـ اختلاف بر اثر حذف و اعجام؛ همچون: "اتیناکم" که به صورت "اتیتکم" خوانده شود.
5ـ اختلاف در افزونی؛ همچون "لکنا هوالله" که "لکن هوالله" و یا "هلک عنی سلطانیه" که به شکل "هلک عنی سلطانی" درآید.
6ـ اختلاف در ابدال و همزه؛ مانند:"ثم جئت" به شکل "ثم جیت" یا "کفؤا" به شکل "کفوا" (که در آن همزه ابدال شده است).
7ـ اختلاف در تشدید؛ مانند:"فرقنابکم البحر" که به شکل "فرقنا بکم البحر" باشد.
8ـ اختلاف در حرکات؛ مانند: یحسب به شکل"یحسب".
9ـ اختلاف در حروف که موجب تغییر معنا شود؛ همچون: "تتلوا" به شکل "تبلوا".
10ـ اختلاف در حروف و صورت؛ مانند: "یأتل" به شکل "یتأل".
11ـ اختلاف در زیادی و کمی؛ مانند: "اوصی" به شکل "وصی".
12ـ اختلاف در تشدید و اعجام؛ مانند: "یتنفطرن" با تاء و تشدید طا، به شکل "ینفطرن" با نون و طای غیر مشدد.
باید در نظر داشت که این اختلافها، بازمانده و یادگار لهجه های گوناگون عرب در صدر اسلامند، نه اختراع قاریان قرآن و تصویب آنها؛ زیرا پیامبر (ص)، این اختلافها را برای آسانی و رفع جرح، تایید می فرمودند.
ممکن است عده ای چنین پندارند که حضرت رسول( ص ) هرگز چنین اختلافی را تایید نکرده است. برای روشن شدن موضوع، لازم است روایتی از صحیح بخاری نقل شود:
عمربن خطاب ـ خلیفه دوم ـ می گوید: هشام بن حکیم سوره فرقان را در زمان حیات رسول خدا( ص) در نماز قرائت می کرد. به قرائتش گوش دادم و با کمال تعجب شنیدم که سوره فرقان را به وجه های متعدد قرائت می کند که رسول(ص) قرائت آن را به من تعلیم داده بود، بسیار تفاوت داشت. چیزی نمانده بود که در همان حال نماز با او گلاویز شوم.
ولی منتظر ماندم تا نمازش را سلام داد. عبایم را بر او پیچیدم و او را درهم فشردم و گفتم: چه کسی قرائت این سوره را به تو یاد داده است؟ گفت: رسول خدا مرا یاد داده است.
به او گفتم: دروغ می گویی. به خدا سوگند، رسول خدا(ص) همین سوره را که شنیدم و تو می خواندی، به گونه ای دیگر به من آموخته است. به راه افتادم و کشانکشان او را به نزد رسول خدا(ص)بردم.
گفتم: یا رسول الله! شنیدیم که این مرد، سوره فرقان را به وجه های متعدد می خواند که با ترتیبی که به من تعلیم فرموده ای، تفاوت دارد. تو خود سوره فرقان را به من یاد دادی.
رسول خدا(ص) فرمود: عمر! رهایش کن.
هشام بخوان! هشام قرائتی را که از او شنیده بود، دوباره خواند. آنگاه رسول خدا(ص)فرمود: "هکذا انزلت"(سوره همین طور که هشام می خواند، از سوی خدا نازل شده است).
پس فرمود: عمر! تو بخوان. و من همانطور که آن حضرت خودش به من یاد داده بود، خواندم باز رسول خدا(ص)فرمود:"هکذا انزلت"(سوره همین طور که می خوانی، نازل شده است). آنگاه پیامبر(ص) فرمود:"ان هذا القرآن انزال علی سبعة احرف، فاقرؤا ما تیسرمنه"=قرآن به هفت حرف و هفت وجه نازل شده است؛ به هر یک از این هفت حرف که برایتان میسر است، قرآن را قرائت کنید.
حتی گفته اند که روزی عثمان ـ خلیفه سوم ـ بر منبر رفت و گفت: شما را به خدا سوگند می دهم که هر یک از شما از پیامبر اکرم(ص)این حدیث را شنیده است که فرمود:"ان القرآن انزل علی سبعة احرف کلها شاف کاف"، برخیزد و بایستد. عده ای بی شمار برخاستند و ایستادند و شهادت دادند که این حدیث را شنیده اند. آنگاه خود عثمان نیز شهادت داد.
سیوطی در الاتقان می گوید: حدیث"نزل القرآن علی سبعة احرف" از جماعتی از صحابه نقل شده است که عبارتند از: ابی بن کعب، انس، حذیفة بن یمان، زیدین ارقم، سمرة بن جندب، سلمان بن صرد، ابن عباس، ابن مسعود، عبدالرحمان بن عوف، عثمان بن عفان، عمربن خطاب، عمروبن ابی سلمه، عمروبن عاص، معاذبن جبل، هشام بن حکیم، ابوجهم، ابوسعید خدری، ابوطلحه انصاری، ابوهریره و ابوایوب(20 نفر)
فراوانی شاهدان حدیث موجب شده است که برخی از علمای اسلامی آن را از حدیثهای"متواتر" به حساب آورند، اما در اثبات درستی حدیث، حدیثهای دیگری صدق آن را مسلم می کنند. با اینحال، ابوعبیدقاسم بن سلام، آن حدیث را متواتر می داند و اگر گروهی از پژوهندگان از این حدیث هفتگانه به هفت قاری"قراء سبعه" تعبیر کنند، مسلم است که نظرشان درست نخواهد بود، زیرا به هنگام نزول قرآن"قراء سبعه" بدنیا نیامده بودند.
پژوهندگان قرآن برآنند که منظور از"سبعة احرف"، "هفت لغت" است؛ اما در تعیین آن لغتها هماهنگی ندارند و همداستان نیستند.
به نظر ابوعبید قاسم بن سلام(تدوین کننده قرائت قانونی)، مراد از آن: لغت(لهجه) قریش، هذیل، ثقیف، هوازن، کنافة، تمیم و یمن است.
گروهی دیگر گفته اند: مراد از آن، امر، نهی، طلب، دعا، خبر، استخبار و زجر است.
و برخی گفته اند که: وعد و وعید، مطلق، مقید، تفسیر، اعراب و تأویل است.
اما ابن جزری با هیچ یک از نظرهای بالا موافق نیست و بر آن است که وقتی صحابی بر سر قرآن با هم اختلاف پیدا می کردند، برای رفع اشکال نزد پیامبر(ص) می رفتند تا قرائت صحیح را بیاموزند.
البته این اختلاف تنها در قرائت حروف بود. در"تفسیر و احکام قرآن" اختلافی نداشتند!
حال باید دید که درباره احرف، چه نظرها داده اند و عقیده پیشینیان چه بوده است.
علما را عقیده بر آن است که رسم الخط مصاحف عثمانی به گونه ای بود که همه قرائت های هفتگانه را در بر می گرفته است. این عقیده را سیوطی گفته است. ولی هرچه باشد، باید گفت که خط چیزی نیست كه قرائت های هفتگانه را در بر گیرد ؛ مگر آنكه بپذیریم واژه های مورد اختلاف به هفت شکل نوشته می شده است، و این موضوع نمی تواند درست بنظر رسد.
"قاضی ابوبکر طیب باقلانی" می گوید:
درست آن است که وجوه هفتگانه قرائت قرآن در زمان رسول خدا(ص)خوانده شده و روایات بسیاری از رسول خدا(ص) درباره این قرائتها به ما رسیده است. این قرائتهای هفتگانه را قاریان نخستین قرآن و بزرگان و دانشمندان علوم قرآنی از شخص رسول خدا(ص)فرا گرفته اند و عثمان و صحابه، آنها را در مصحف ثبت کرده اند و صحت صدور این قرائتها را مورد تأیید قرار داده اند و قرائتهایی را که به تواتر بر ایشان ثابت نشده است، حذف کرده اند.
بررسی معنی"احرف" می تواند به روشن شدن مطلب کمک کند.
واژه"احرف" که در حدیث به کار رفته، جمع"حرف" است؛ و "حرف" معناهای گوناگونی دارد.
الف- گاهی به معنی قرائت بکار می رود؛ مانند سخن ابن جزری که می گوید: شامیان قرآن را به حرف ابن عامر می خواندند.
ابوجعفر محمد بن سعدان نحوی(متوفی 231 هـ .ق) از قاریان معروف می گوید:"حرف" در حدیث به معنی"مقصد" و "وجه" است. اختلاف نظر علمای اسلام در تشخیص معنی واژه"احرف" در حدیث مشهور یاد شده، اظهارنظرهای بسیار متفاوت را درباره مفهوم حدیث سبب شده است تا جایی که برخی از آنان سی و پنج معنی مختلف و گروهی چهل معنی برای آن آورده اند. گرچه برخی از این واژه ها، قراردادی و وصفی هستند، اما خود آنها دلیل بر وسعت اختلاف نظر بین علماست.
با این که پژوهشگران اسلامی نظرهای گوناگونی درباره این حدیث ابراز کرده اند، ناگزیر به این پرسش رسیده اند که آیا تسامح و آسان گیری پیامبر(ص)در"هفت حرف" آن بوده است که قرائت کننده قرآن تحت فشار نباشد و برای یادگیری قرائت قرآن، انحصاری بوجود نیاید؟ چون اعراب از هر قبیله ای با هر لهجه ای می خواستند از خواندن قرآن بهره مند شوند، به نظر چنین می آید که اگر پیامبر(ص)از قرائتهای گوناگون منع می فرمود، در بین اعراب اختلاف به وجود می آمد و وحدت آغازین درصدر اسلام دچار تشعب و انشعاب می شد؛ زیرا اعراب بدوی بسیار متعصب و خشن بودند و حاضر بودند بر سر مسایل کوچک، به هر کار غیر اخلاقی دست بزنند تا برتری قومی و قبیله ای خود را به اثبات برسانند. تاریخ از این تعصبات که منجر به آدمکشی شده، بسیار در سینه ثبت کرده است.
عده ای گفته اند که منظور از"سبعه احرف" هفت علم است: علم انشا و ایجاد، علم توحید و تنزیه، علم صفات ذات و صفات افعالی، صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب و علم نبوات.
نظریه دیگری بر آن است که منظور از"احرف سبعه"، هفت دسته از آیات قرآن است: مطلق، مقید، عام و خاص، نص و مؤول، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفسر، استثنا و سوگندهای قرآن.
اگر اختلاف پژوهندگان اسلامی به تفصیل نقل شود، مقاله به درازا خواهد کشید؛ لذا برای خلاصه کردن آنها، مواردی از نظر گذشت تا به میزان اظهارنظرهای گوناگون در مورد مفهوم یک عبارت از یک حدیث و نیز به توجیه مفهومی یک عبارت و وجوه گوناگون ـ که شاید بر مبنای اصول اعتقادی و اجتماعی، علمی و... بوده است ـ توجه شود.
شناختن قراء سبعه در زمان حضرت رسول(ص)شاید بتواند ابهامی را که در"سبعة احرف" موجود است، برطرف کند. احتمالا هر یک از این قراء با لحن و لهجه خود قرآن را می خواندند و حضرت رسول(ص) قرائت آنان را تایید فرموده اند و آنان عبارتند از:
علی بن ابی طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب، عثمان بن عفان، زید بن ثابت، ابودرداء و سالم مولی ابوحذیفة. در برخی از منابع، به جای قاری هفتم"ابوموسی" آمده است.
بسیاری از صحابه و تابعان در شهرهای گوناگون قلمرو اسلامی، از قرائت آنان پیروی می کردند و همه قرائتهای این هفت نفر به پیامبر(ص) منسوب بوده است، چنانکه هر سال در ماه رمضان ـ ماه نزول قرآن ـ صحابه قرائت خود را بر پیامبر(ص)عرضه می داشتند و در آخرین سال حیات پیامبر(ص)، دو بار قرائت بر پیامبر(ص)عرضه شد.
قاریان صدر اسلام، از علم خود(قرائت قرآن) به عنوان شغل و حرفه استفاده نمی کردند؛ و تنها آنچه را از پیامبر(ص)گرفته بودند، نقل می کردند و این کار را با دقت انجام می دادند. عمر دراز برخی از قاریان همچون ابن عباس و انس بن مالک موجب شد که تعلیم قرائت ایشان تا پایان عمر دومین نسل اسلامی ادامه پیدا کند(عصر تابعین).
با فاصله گرفتن از عصر پیامبر(ص)و قراء سبعه سده اول،"تابعان و تابعان تابعان" در اوایل سده دوم بر آن شدند که قرائتها را ضبط کنند و آن را علمی جداگانه همچون علم تفسیر و حدیث بنیاد نهند.
از میان کسانی که در این راه معروفند، هفت نفر را می توان نام برد:
1- عبدالله بن عامر یحصبی شامی، درگذشته به سال هـ 118هـ .ق.
2- عبدالله بن کثیر مکی، درگذشته به سال 120 هـ .ق.
3- عاصم بن بهدله اسدی کوفی، درگذشته به سال 128هـ .ق. که قرائت فعلی قرآن بدو منسوب است.
4- ابوعمرو بن علاء بصری، درگذشته به سال 154 كه او را شیخ الرواة لقب داده اند.
5-حمزة بن حبیب زیات عجلی کوفی درگذشته به سال 156 هـ .ق.
6-نافع بن نعیم مدنی، درگذشته به سال 169 هـ .ق.
7- علی بن حمزه کسایی، امام نحویان کوفه، در گذشته به سال 189 هـ .ق.
قرائت این هفت نفر كه هریك از آنها سند معتبری در روایت دارد ، مورد اتفاق دانشمندان و محدثان اسلامی است .
علاوه بر هفت نفر یاد شده، سه نفر دیگر که قرائتشان را بسیاری از علمای قرائت صحیح و متواتر دانسته اند، به آنان افزوده اند که آنان عبارتند از:
1- یزیدبن قیقاع مدنی، متوفی به سال 132 هـ .ق.
2- یعقوب بن اسحاق حضرمی، متوفی به سال 185 هـ .ق.
3- خلف بن هشام
در سده دوم هجری اهل بصره از قرائت حمزة بن حبیب و عاصم بن بهدله، اهل شام(سوریه) از قرائت عبدالله بن عامر، اهل مکه از قرائت ابن کثیر، و مردم مدینه از قرائت نافع بن نعیم پیروی می کردند.
در سده سوم، ابوبکر بن مجاهد، نام یعقوب بن اسحاق حضرمی را از فهرست اسامی قاریان حذف کرد و نام کسایی را به جای او قرار داد.
بعدها چهار نفر دیگر نیز بر شماره قاریان افزوده شد که قرائت این چهار نفر از قرائت های"شاذ" بود و علمای اسلامی توجهی بدان نداشتند.
به نظر علما، علت محدود شدن قرائت به هفت نفر این بوده است که اگر شماره قاریان زیاد می شد، مردم به قرائتی کهآسانتر بود بیشتر توجه می کردند.
از این رو، کسانی که مورد اعتماد و اطمینان بیشتر بودند و بر قرائت آنان اتفاق نظر حاصل بود، انتخاب شدند، برای هر شهر، یک قاری معین شد و قرائت های دیگر کم کم متروک شدند.
گرچه"ابن جبر مکی" مانند"ابن مجاهد" کتابی در علم قرائت تألیف کرد که در آن به پنج نفر قاری اکتفا شده و این انتخاب بدان جهت بود که مصحف عثمان(مصحف امام) پنج نسخه بود که او به شهرهای مکه، مدینه، شام، بصره و کوفه فرستاده بود. عده ای گفته اند که هفت نسخه بوده که دو نسخه نیز به "یمن و بحرین" فرستاده شده بود. لذا ابن مجاهد و... خواستند در تعیین شماره قاریان، به شماره مصحف امام و شهرهایی که مصحف به آنجاها فرستاده شده بود، توجه داشته باشند.
اما گروهی گفته اند در تمسک به قرائت هفتگانه غیر از قاری هفتگانه، مستندی از سنت در دست نیست و تغییر شماره قاریان از هفت نفر به ده یا چهارده نفر، کار متاخران است.
از بین قرائت های هفتگانه، جمعی از علمای قرائت، قرائت"نافع و عاصم" را درست ترین، و قرائت"کسایی" را فضیح ترین شمرده اند.
به ظاهر چنین می رسد که هارون بن موسی(متوفی 170هـ) نخستین کسی بوده است که راجع به قرائت های گوناگون به تحقیق و بررسی پرداخت و وجوه مشهور و شاذ آن را معین کرد.
و اولین کسی که کتابی در این علم تدوین کرد،"ابو عبید قاسم بن سلام خراسانی" متوفی در مکه به سال 222 یا 224 هـ .ق. بوده است. وی علاوه بر ضبط هفت قرائت مشهور، بیست و پنج قرائت دیگر را احصا و معین کرد.
پس از آنکه علم قرائت تدوین شد، علمای قرائت آن را به سه قسم دانستند: متواتر، آحاد و شاذ. هفت قرائت قاریان هفتگانه را"متواتر" سه قرائت بعدی را"آحاد" و قرائت های دیگر را"شاذ" خواندند.
شرط های قرائت
شرط های قرائت عبارتند از:
1- با قواعد عربی مطابق باشد.
2- با رسم یکی از"نسخه های امام"ـ هرچند به احتمال ـ موافق باشد.
3- قرائت با استناد درست و با سند به پیامبر (ص)، مستند باشد.
هر قرائتی که این شرط های سه گانه را داشته باشد، به آن قرائت"صحیح" و در غیر این صورت آن را"شاذ" و باطل گویند.
فراوانی قبایل عرب و اختلاف آنها در فصاحت و بلاغت موجب شده که علما، شرط نخست را با وجود ضرورت بسیار آن، از شرط های مهم و اساسی ندانند. آنها همچنین شهرت و استعمال قرائت را دلیل بر اعتبار آن ندانسته، بلکه به درستی سند و اسناد اهمیت داده اند.
شرط دوم را بیشتر ملحوظ داشته و مراعات رسم الخط عثمانی را بسیار مهم در نظر گرفته اند، چنان که واژه"صراط" گرچه در اصل"سراط" بوده ولی چون نوشتن آن با "سین" با رسم الخط قرآن مغایر بوده است، آن را به شکل صراط نوشته و قرائت مطابق با آن را پذیرفته اند.
در هر حال، با وجود اختلاف نظر پژوهندگان در مورد هر یک از شرطهای سه گانه یاد شده همین سه شرط اصول اصلی شرط قرائت بحساب آمده است.
اقسام قرائت
قرائت انواعی دارد که از آن جمله است:
1ـ متواتر: قرائتی است که راویان آن به دروغ پردازی مشهور نباشند. نه از حیث عادت و نه از جهت عرف و اتصال و پیوند آن قرائت به حضور رسول(ص)محرز باشد.
2ـ مشهور: قرائتی است که سندش صحیح باشد از عدل و ضبط، اما به درجه تواتر نرسیده باشد؛ همچنین بر رسم الخط یکی از مصحف های امام و زبان عربی منطبق باشد و نزد قاریان به غلط و شاذ نباشد.
3ـ آحاد: قرائتی است که سندش درست و صحیح باشد، اما مخالف رسم الخط مصحف امام و یا زبان عربی و یا غیر مشهور باشد؛ نیز قرائت آن متروک باشد.
4ـ شاذ: قرائتی است که سندش صحیح و درست نباشد؛ مانند قرائت"ملک یوم الدین" به صیغه ماضی"ملک یوم الدین".
5ـ موضوع: قرائتی است که با تغییر حرکت حرفی، معنی و مفهومی مغایر با معنی واقعی حاصل شود؛ مانند:"انما یخشی الله من عباده العلماء"، که واژه"الله" را با فتح بخوانند.
6ـ مدرّج: قرائتی است که تفسیر آیه بر متن آن افزوده شود؛ مانند:"لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم ـ فی مواسم الحج" که عبارت "فی مواسم الحج"، تفسیر و تبیین آیه است، نه جزو آیه.
حدیث سبعة احرف(قرائت های هفتگانه) از طریق امامیه
حدیثهایی که از طریق امامیه درباره قرائتهای هفتگانه نقل شده است، به سه بخش تقسیم می شود:
الف ـ حدیثهایی که ناظر به اختلاف در قرائت نیست و در آنها سبعه احرف به کار رفته است؛
ب ـ حدیثهایی که ناظر به اختلاف قرائت است و در آنها سبعه احرف به کار رفته است؛
ج ـ حدیثهایی در آن سبعة احرف نیست، ولی ناظر به اختلاف قرائت است.
چون این نوشته به مورد دوم بخش(ب) ارتباط دارد، لذا فقط به آن اکتفا شده است. برای اطلاع یک نمونه ذکر می شود:
حدیث مورد قبول امامیه چنین است:
ماجیلویه، عن محمد العطار، عن الاشعری، عن احمد بن هلال، عن عیسی بن عبدالله الهاشمی، عن ابیه، عن آبائه"علیه السلام" قال: قال رسول الله(ص): اتانی آت من الله فقال:"ان الله یأمرک ان تقرأ القرآن علی حرف واحد. فقلت: یا رب وسع علی. فقال: ان الله یأمرک ان تقرأ القرآن علی سبعة احرف.
دو مورد حدیث از طریق عامه چنین است:
عن عبدالله بن مسعود قال: قال رسول الله (ص) : انزل القرآن علی سبعة احرف، لکل منها ظهر و بطن، و لکل حرف حد، ولکل حد مطلع.
شناخت قرائت های هفتگانه
الف ـ قرائت های هفتگانه
چنانکه در سطرهای پیش گفته شد، الفبای عربی در صدر اسلام فاقد اعراب و اعجام بود و تمیز واگهایی مانند س وش، راء و زاء، عین و غین، ق و ف، طا و ظا، ب و ت و ث، در نوشتار امکان نداشت و این مهم تنها از روی قرائت صحیح و به یاری حافظه درست خواندن ممکن بود؛ از این رو حافظه در علم قرائت اهمیت فراوانی داشت، چرا که با حفظ تلفظ درست کلمات و صحیح خوانی آیات قرآن، کلام خدا از تغییر مصون می ماند.
در عهد رسول الله(ص)، اصحاب قرائت را از خود همان حضرت فرا می گرفتند و در عین حال کاتبان وحی، آیات قرآن را برای پیامبر(ص)می نوشتند و بدینوسیله آنها را محفوظ نگه می داشتند. پس نخستین معلم، خود حضرت رسول(ص)بود و اصحاب، آن قرائت را به تابعان یاد می دادند و این تابعان به تابعان دیگر می آموختند؛ و این روش معمول بود تا زمانی که برای قرائت قرآن ، قانونها و كتابها یی تدوین شد و قرائت قاریان معروف، به اتفاق پذیرفته شد. در اینجا بهتر است به معرفی هفت قاری که قرائتشان مورد پذیرش پژوهندگان و محدثان اسلامی است بوده است، بپردازیم. اما از آنجا که شماره قاریان را تا چهارده نفر نیز نوشته اند، کوشش شده است تا هر 14 نفر در حد امکان معرفی شوند:
1ـ نافع، قاری مدینه: ابورویم، نافع بن عبدالرحمن بن ابی نعیم لیثی مدنی، از موالی و یکی از قراء سبعه است. اصل وی از"اصفهان" است؛
در حدود سال 70 هـ .ق. بدنیا آمد و به سال 169 هـ .ق. وفات یافت. او از هفتاد تن از تابعان قرائت آموخت؛ رئیس قاریان مدینه بود و هر قرائتی را که دو نفر با آن توافق داشتند، ضبط کرد. شاگردان نافع بسیار بودند؛ ولی مشهورترین روایت کنندگان وی عبارتند از: قالون و ورش.
2ـ ابن کثیر، قاری مکه: عبدالله بن کثیر مکی، امام اهل مکه در قرائت بود. وی از تبار یک خانواده ایرانی بود که در زمان خسرو اول، برای بیرون راندن حبشیان از یمن، از راه دریا به یمن رفته بود.
ابن کثیر به سال 45 هـ .ق در مکه متولد شد و به سال 120 هـ .ق در همانجا درگذشت. او از صحابه پیامبر(ص)از جمله عبدالله بن سائب و دو تن از موالی به نام های مجاهد بن جبیر و علی درباس قرائت آموخت.
راویان وی دونفرند: بزّی و قنبل[بزی= احمد بن محمد(170ـ243 هـ .ق) و قنبل=ابوعمر محمد بن عبدالرحمن(195ـ 291 هـ .ق)]
3ـ ابوعمرو، قاری بصره: ابوعمر و زبان بن علاء بن عماربن عریان مازنی تمیمی بصری به سال 60 یا 65 یا70 هـ .ق. در مکه متولد شد. گفته اند نامش یحیی بوده و به سال 154 هـ .ق. در کوفه درگذشت. عده ای گویند اصلش تازی است و گروهی نیز او را از تبار ایرانی دانسته اند. وی طی اقامت کوتاهی که در شهرهای مدینه، مکه و کوفه داشته، از علمای قرآن همچون نافع، ابن کثیر، شیبه و عاصم قرائت آموخت.
راویانش عبارتند از: دودی، حفص بن عمر و ابوشعیب سوسی.
4ـ ابن عامر، قاری شام: عبدالله بن عامر شامی یحصبی، قاضی دمشق، وکلنی به ابوعمر، از تابعین است. از خود وی نقل شده که در سال هشتم هجری و دو سال پیش از رحلت پیامبر(ص)متولد شده است، ولی پژوهندگانی چون ابن جزری، تولد او را سال 21 هجری نقل کرده اند.
مرگ ابن عامر به سال 118 هـ .ق. در دمشق روی داد.
رسته سند قرائت او، به ابودرداء صحابی و عثمان ـ خلیفه سوم ـ می رسد. شاگرد وی "زمادی" بود و راویان قرائت غیر مستقیم او، هشام و ابن ذکوان بودند.
5- عاصم کوفی(شیخ القراء): ابوبکر عاصم بن بهدله ابی النجود اسدی، از تابعین است، که به سال 127/128 هـ .ق. وفات یافت. او جامع فصاحت و اتقان و استواری درقرائت بود و بهترین صوت را برای قرائت داشت. احمد بن حنبل وی را"ثقه" توصیف کرده است. وی از خانواده موالی در کوفه بوده است.
شاگردانش عبارتند از: ابوعمرو، ابن علا، اعمش، حمزه و خلیل نحوی.
راویان قرائت وی که از شاگردان مستقیم او بودند، عبارتند از: شعبة بن عیاش، حفص بن سلیمان.
6ـ حمزه کوفی: ابوعماره حمزة بن حبیب عمارة بن اسماعیل متوفی به سال 156 هجری قمری، از موالی و متولد عراق و شاگرد"نافع" است. اسناد وی در قرائت، همان اسناد"عاصم کوفی" است. او از امام محمد جعفر صادق قرائت آموخت. از شاگردان او، "کسایی" از همه مشهورتر است. حمزه به کار بازرگانی می پرداخت و به منظور تجارت، همواره بین دو شهر کوفه و حلوان در رفت وآمد بود.
راویان او عبارتند از: خلف بن هشام و خلادبن خالد، شیخ وی در قرائت قرآن،"اعمش" - شاگردان عاصم کوفی ـ بود.
7ـ کسایی: ابن الندیم او را چنین معرفی می کند: علی بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فیروز، امام در لغت و نحو و قرائت. او از اهل کوفه و از موالی است. در یک خانواده ایرانی ساکن عراقی به دنیا آمد. همواره در سیاحت بود، به سال 179 هـ .ق. به ایران آمد و در هفتاد سالگی، در قریه انبویه در اطراف ری درگذشت. او مدتی معلم رشید عباسی و پسرش امین بود. کسایی از قاریان بغداد است و قرائت را نزد عبدالرحمن ابی لیلی و حمزة بن حبیب آموخت. هرجا با حمزه مخالف بود به قرائت ابی لیلی روی می آورد، زیرا ابی لیلی حروف را همچون علی(ع) قرائت می کرد.
راویان وی، عبارت بودند از: ابوحادث و حفص دودی.
هفت نفری که از آنها نام برده شد، قاریانی هستند که قرائت قرآن آنان را عالمان اسلامی پذیرفته اند. سه نفر دیگر نیز بر این هفت نفر افزوده اند که به معرفی آنها نیز پرداخته می شود.
8ـ ابوجعفر یزیدبن قعقاع مدنی مخزومی: وی بنده آزاد شده ایرانی الاصل بود که در مدینه متولد شد. او در زمان خود یکی از قاریان عشره از تابعان و مفتی و مجتهد مدینه بود.
شاگردان وی، همان شاگردان"نافع" بودند.
وی به سال 132 هـ .ق. در مدینه درگذشت.
راویانش عبارت بودند از: عیسی بن وردان و ابوالربیع سلیمان بن مسلم.
ابن وردان ـ راوی اوـ در حدود سال 160 هـ .ق. درگذشت.
9ـ یعقوب بن اسحاق حضرمی: ابومحمد، یعقوب بن اسحاق بن زید حضرمی بصری، از قاریان دهگانه و از موالی است که به سال 117 هـ .ق. در بصره تولد یافت و به سال 205 هـ .ق. در هشتاد و هشت سالگی درگذشت. او پس از ابوعمروـ قاری بصره ـریاست قاریان را در بصره به عهده داشت. راویانش عبارت بودند از: رویس(محمد متوکل)، متوفی به 238 هـ .ق در بصره؛
و روح بن عبدالمؤمن(عبدالمنعم)، متوفی به 235/234 هـ .ق. که از با ذوق ترین اصحاب یعقوب بوده است.
10ـ خلف بن هشام: ابومحمد خلف بن هشام ثعلب بزاز اسدی، یکی از قاریان دهگانه و عالم و عابد وثقه بود. اصل وی از فم الصلح نزدیک واسط است. در بغداد شهرت یافت(150ـ 229 هـ .ق.). در ده سالگی حافظ قرآن بود. او ابتدا قرآن را به روش"حمزه" قرائت می کرد؛ سپس خود مکتبی تشکیل داد.
راویان وی عبارت بودند از: اسحاق وراق(متوفی به سال 286 هـ .ق.) و ادریس حداد(متوفی به سال 292 هـ . ق.)
گروهی نیز بر این قاریان دهگانه، چهار نفر دیگر افزوده اند و تعداد قاریان را به چهارده نفر رسانده اند. اسامی این چهار نفر به شرح زیر است:
11.ابن محیصن: محمد بن عبدالرحمن معروف به ابن محیصن( متولد 123 هـ .ق. متوفی؟) از موالی مکه است. اسناد وی در قرائت، به برده آزاد شده به نام های مجاهد و درباس می رسد که ابن کثیر نیز از آنان قرائت آموخته بود، از شاگردان مشهور وی، ابوعمروبن علاء است.
12. حسن بصری: ابوسعید حسن بن سیار، معروف به حسن بصری، تابعی، به سال 21 هـ .ق.
در مدینه متولد شد. پدرش از مردم دشت میشان و برده انصار بود. وی دوره جوانی را در تربیت علی بن ابی طالب(ع) گذرانید. سه سال کاتب انس بن مالک و مدتی نیز در خراسان کاتب ربیع بن زیاد بود؛ سپس به بصره رفت و به وعظ و ارشاد پرداخت و مقتدای انام شد. امام غزالی از او به نیکی یاد می کند. شهرت وی بیشتر امر به معروف به حکام و فرمانروایان و خلفا بود. به سال 110 هـ .ق. در بصره درگذشت.
13. یحیی بن مبارک یزیدی: ابومحمد یحیی بن مبارک بن مغیره عدوی یزیدی؛ متولد به سال 138 هـ .ق.، عالم به عربیت و ادب و نحوی و قاری در بصره. وی یا از بنی عدی بن منات بن تمیمی بود، یا از موالی آنان بحساب می آمد؛ از این رو، او را عدوی گفته اند. از نزدیکان خلافت عباسی بشمار می رفت و در زمان هارون الرشید، تأدیب مأمون را بر عهده داشت. یزیدی به سال 202 هـ .ق. در مرو درگذشت.
14. اعمش: ابومحمد سلیمان بن مهران، معروف به اعمش(61 هـ .ق.ـ148 هـ .ق) از موالی ایرانی الاصل(اهل ری) و از تابعان است.
منشأ و وفاتش در کوفه بود، به علوم قرآنی و حدیث احاطه داشت. از اعمش 1300 حدیث روایت شده است. وی با این که در فقر می زیست، از حکام و اغنیا حاجت نمی خواست و به آنان بی توجه بود.
در قرائت قرآن از میان چهارده نفری که ذکر آنها رفت، نخست به قاریان هفتگانه و سپس به قاریان دهگانه و پس از آن به قاریان چهارده گانه اهمیت داده اند. با این حال، بیشتر مؤلفان به قراء سبعه نظر داشته اند و قرائت آنان را بر بقیه ترجیح داده اند.
چنانکه ملاحظه می کنید، اگر قاریان را موالی- بردگان آزاد شده ـ یعنی غیر عرب، که بیشتر شان ایرانی بوده اند تشکیل می داده اند. این نکته، قابل توجه و موجب سرفرازی است که در صدر اسلام نیز ایرانیانی بوده اند که توانسته اند در شکوفایی اسلام بکوشند؛ و باید گفت که اعراب خود نتوانستند تا به تدوین حدیث یا قرائت یا اصول صرف و نحو زبان خود بپردازند و این نبوغ ایرانی است که هرجا خود را نشان داده و بدینوسیله برتری خود را بر دیگران ثابت کرده است.
ب ـ روایت های چهارده گانه
چنانکه از نظر گذشت، هر یک از قرائت های هفتگانه روای مشهور داشتند که قرائت آنان را "روایت چهارده گانه" گفته اند و این چهارده نفر قرائت روای خود را می خواند. این چهارده نفر عبارتند از:
1. قالون: عیسی بن مینا مدنی، ملقب به "قالون"(120ـ220 هـ .ق.). گویند قالون، پسر زن نافع بوده که نافع این لقب را به او داده و وی را بدان نام می خوانده است. او از موالی انصار بود. به سال 150 از نافع قرائت آموخت و در مدینه درگذشت.
2. ورش: عثمان بن سعید مصری(110ـ 197 هـ .ق.) چون سفیدرنگ بود او را"ورش" می نامیدند. اصل وی از"قیروان"، ولی تولد و وفاتش در مصر بود، از مصر به مدینه رفت و نزد نافع قرائت آموخت به سال 155 هـ .ق. چهار بار قرآن را پیش او ختم کرد و به مصر بازگشت.
3. بزی: ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله ابی بزه ، مکی(170ـ 234/250 هـ .ق.)، مؤذن مسجد الحرام و قاری مکه بود. "ابن اثیر" او را در حدیث ضعیف شمرده، اما"ابن جزری" وی را محقق و متقن دانسته است.
4. قنبل: ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعید، مکی مخزومی، ملقب به قنبل، 195ـ 291 هـ .ق. از بزرگان علم قرائت در حجاز بود. بسیاری از شهرهای دور نزد او می آمدند و از وی قرائت می آموختند.
5. دوری: ابوعمر حفص بن عمربن عبدالعزیز، دوری نحوی، متوفی به سال 246 هـ .ق. در بغداد.
6. سوسی: ابوشعیب صالح بن زیاد بن عبدالله، سوسی، متوفی به سال 261 هـ .ق.
7. هشام: ابوولید هشام بن عماربن نصیر قاضی دمشقی، متوفی به سال 245 هـ .ق.
8 . ابن ذکوان: ابوعمر و عبدالله بن احمد بشیر بن ذکوان قرشی دمشقی(173ـ 242 هـ .ق. در دمشق).
9. شعبة بن عیاش: ابوبکر شعبة بن عیاش بن سالم کوفی(95ـ 193 هـ .ق. در کوفه).
10. حفص بن سلیمان: ابوعمرحفص بن سلیمان بن مغیره اسدی کوفی، که داناترین اصحاب عاصم و پسر زن(ربیب) او بود. او را اقرا از شعبه توصیف کرده اند، وی به سال 180 هـ .ق. درگذشت.
11. خلف: ابومحمد خلف بن هشام بزاز، متوفی به سال 229 هـ .ق. در بغداد.
12.خلاد: برخی او را خلید بن خالد صیرفی خوانده اند(متوفی به سال 220 هـ .ق. در بغداد).
13. ابوحارث: لیث بن خالد بغدادی(متوفی به سال 240/246 هـ .ق.).
14. حفص دوری: او علاوه بر پیروی از قرائت کسایی، راوی قرائت ابوعمرو بن علا نیز بوده است. (ابوعمرو، قاری بصره، شماره3). حال که شناسایی قرائتهای هفتگانه، ده گانه و چهارده گانه و نیز روایتهای چهارده گانه بپایان رسید، باید گفت که قرائت هر یک از قاریان و راویان، از طریق راویان و قاریان بعد، به نسلهای آینده منتقل شده است.
با این دیدگاه است که وقتی به دیوان حافظ نظر می افکنیم و غزل بسیار دل انگیز و عرفانی زیر را در مقابل دیدگان قرار می دهیم و در این غزل به بیتی که در آن واژه چهارده روایت بکار رفته است، می رسیم، در می یابیم که بدون آشنایی به مفهوم چهارده روایت که شرح آن گذشت، پی نخواهیم برد که:
نظرات شما عزیزان: